بسم الله ...
از پدری فانی، اعتراف دارنده به گذشت زمان ، زندگی را پشت سر نهاده که در سپری شدن دنیا چاره ای ندارد…نهج البلاغه دشتی /نامه سی ویک /بند یک
برام خیلی جالب بود وقتی با دوستان در حلقه نهج البلاغه با این نامه شروع کردیم ، وقتی این بند را خواندیم و روی همان جمله اول موندم .وقتی حضرت امیر علیه السلام با این صراحت از فانی بودن میگن از اینکه روزی خواهد رسید که نباشن من ، باید چی بگم به خودم …
و مذمت کنند دنیا ، مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان و کوچ کننده ی فردا …
به فرزندی که امیدوار به چیزی است که به دست نمی آید ، رونده ی راهی که به نیستی ختم میشود .در دنیا هدف بیماری ها ، در گرو روزگار و در تیررس مصائب ، گرفتار دنیا ، سودا کننده ی دنیای فریبکار ، وام دار نابودی ها ، اسیر مرگ ، هم سوگند رنج ها ، هم نشین اندوه ها ، آماج بلاها ، به خاک در افتاده ی خواهش ها و جانشین گذشتگان است …
مخاطب این نامه فقط امام حسن مجتبی علیه السلام نیستن حضرت این نامه رو به نام ایشون ولی به کام همه ما نوشتن و امروز وقتی بیشتر از هزار سال این نامه رو میخونیم احساس میکنیم حضرت همین الان انگار برای ما دارن میگن که ای فرزندم دنیا فانی است من هم فانی هستم تو هم فانی هستی و خصوصیت فانی بودن یعنی ازبین رفتن پس چرا داریم برای چیزی که از بین میره انیقدر دقیق برنامه ریزی میکنیم ولی از مکانی که ابدی است غافل شدیم …